قدس آنلاین-ملتهایی که تاریخ فرهنگی روشنی دارند و از ادبیات و هنر و معماری، سفره فرهنگیشان، پرزرق و برق و تماشایی است یک روز را در میان روزهای سال، به عنوان «روز ملی»، انتخاب میکنند و در این روز، «اقتدار فرهنگی و تاریخی» ملت خویش را به نمایش میگذارند.
گرچه، عناصری که این جشنهای ملی را میسازد و آن را به تماشاگه «چشمهای خریدار» میبرد، بسیار متنوع و متفاوت در میان ملتها و فرهنگها است و شاید نتوان به «قیاس» درست و قابل سنجشی دسترسی پیدا کرد، اما میزان مشارکت مردم و جامعه، قابل رؤیت است و به سهولت میتوان آن را مشاهده و ارزیابی کرد.
در همین ماه گذشته، «چهارده ژوئیه»، روز ملی فرانسه بود که مراسم آن در نهایت «شلوغ بازی رسانهای» و با حضور رئیس جمهور آمریکا، «ترامپ» به «تماشاگه چشمهای خریدار» عرضه شد... و مشتریان یا مصرف کنندگان این «محصول فرهنگی ویژه» که هر سال، تنها یک بار «تولید و عرضه میشود»! آن را خریدند تا... جیب فرهنگیشان را پر از شیرینی ویژه کنند.
پرسش مهمی که اکنون باید آن را مطرح کنیم، این است که تعداد مشتریان یا «خریداران» چه اندازه هست؟
پرسشی که هیچ کسی به آن پاسخ نمیدهد! زیرا به هیچ وجه خشنود کننده نیست.
اما دست رسانهها را به بهانه بزرگداشت «روز ملی» باز میگذارد تا مفاهیم و ارزشهایی را به عنوان «دوست فرانسه» و «دشمن فرانسه» مطرح کنند و بلند بگویند زنده باد «پاریس» و زنده باد «فرانسه»! اما شاهدان عینی میگویند: حداکثر «پنجاه هزار نفر» در این «مراسم» بزرگ شرکت کرده بودند. یعنی به اندازه مشتریان یک مسابقه فوتبال!
و این چنین معنا میدهد که «تماشاگه حقیقی چشمهای خریدار» از وسعت پنجاه هزار نفری برخوردار بوده است و نه بیشتر!
البته به مدد قدرت رسانهای میتوان به حجم این عدد افزود و آن را چند برابر ساخت. اما اگر صد برابر هم شود در برابر تاریخ ملت فرانسه، بسیار ناچیز دیده میشود و با ضعیف شدن انگیزههای ملی و فروپاشی آنها که سالهاست آغاز شده است، ناچیزتر هم میشود.
... اما و اما، میدانی کوچک در کنار امامزادهای بزرگ، در شهر تهران هست که «تماشاگه چشمهای خریدارش» حقیقتاً، صد برابر «روز ملی فرانسه» است و برای برگزاری مراسم این میدان کوچک، هیچ رسانهای تبلیغ نمیکند و هیچ انجمنی، از هیچ کس دعوت نمیکند و هیچ صدایی از هیچ بلندگویی پخش نمیشود و با این همه تو شاهد یک لشکر عاطفه تاریخی میشوی که در این میدان کوچک، به سهولت و سختی، تماشاگه چشمهای خریدار را سازماندهی میکند و یکرنگ شدگی چهرهها و یک تاریخ شدگی نگاهها را به نمایشی قدرتمند و اعجاب برانگیز بدل می کند و «چشمهای خریدار» را از نزدیک نزدیک میبینی که فقط در سودای خرید شاهانه و جانانه و مستانه خویش است و با بیگانه از رنگ و شاهنشاهی حسین و «کلمه حسین» کاری ندارد و این میدان کوچک که از «پاریس و شانزلیزهاش» پرشکوهتر و جذابتر میشود و «تماشاگهی» میلیونی از چشمهای خریدار را، در نیمروز یک روز پر از خون شاهانه، در وسعت پیدای سه خیابان معمولی و یا سه خیابان ساده، میتواند به نمایشی جهانی ببرد؛ فقط و فقط، لبریز از یک کلمه جانانه و عاشقانه میشود؛ نه... هیچ چیز دیگر و هیچ شیء دیگری و هیچ عنصر عجیب و جادویی دیگر...!
تنها و تنها، یک «کلمه» شاهانه از اعماق هفت آسمان و قلههای افتخارآمیز هفت زمین، میآید و این «میدان کوچک» را، یعنی «میدان ساده و معمولی چیذر» را از «شانزلیزه» پاریس و مراسم روز ملیاش، فرحناکتر و جهانیتر میسازد.
چرا، و به کدام علت، این «زیبای خیره کننده جهانی» را نمیتوانیم ببینیم و در سایه مرگ ناپذیر آن، لبریز از حس یگانگی و بشر دوستی و صلح گرایی نمیشویم و «اقتدار کلمه حسین» را به «سیاره امن نجات» قطعی بشر از همه شعلههای سوزنده آرمانهای بشری تبدیل و ترجمه و برگردان، نمیکنیم.
ما و نسل ما و انقلاب ما و تاریخ ما، تنها و تنها در سایه یک اقتدار سرخ فام شاهانه، میتواند زبان نفرت آفرینی و تکفیرگرایی دراکولایی را از ادبیات مسلط جهانی، پاک کند و زبان سناتورهای اسلحه فروش را از هرگونه جملهسازیهای کشتارگرایانه، ناتوان کند و آن، احترام به پادشاهی «کلمه حسین» و مقتدر بودن همیشه وهمه جایی و همه زمانی «حسین» است. «کلمهای» که میتواند یک «میدان کوچک» را از یک شهر صاحب نام و صاحب تاریخ، بالاتر ببرد؛ آیا نیاز تاریخِ اندیشه سوخته شده و پر درد و رنج، بشر هراس زده امروزین نیست!؟
نظر شما